جدول جو
جدول جو

معنی انتقال کردن - جستجوی لغت در جدول جو

انتقال کردن
در گذشتن مردن، به جای دگر رفتن از جایی بجایی رفتن، مردن در گذشتن، کارمندی را از وزارتخانه اداره یا دایره ای بوزارتخانه اداره یا دایره دیگر فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
خرده گیری، خرده گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
عیب گرفتن، نقد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاد کردن
تصویر انتقاد کردن
Censure, Criticize, Critique, Slate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
осуждать , критиковать
دیکشنری فارسی به روسی
засуджувати , критикувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ติเตียน , วิจารณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
انحرافٌ , انحرافٌ , يحيد , انحرف
دیکشنری فارسی به عربی
आलोचना करना
دیکشنری فارسی به هندی
সমালোচনা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از احتمال کردن
تصویر احتمال کردن
تحمل کردن بردباری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشواز رفتن پذیره شدن حارث باهمه بزرگان و محتشمان خویش پذیره وی شدند پیشبازکردن به پیشواز رفتن پذیره شدن مقابل بدرقه کردن، توجه کردن ابراز علاقه کردن، بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب کردن
تصویر انتخاب کردن
برگزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
برچیدن برگرفتن فراستانی گرد آوردن دست یافتن چیدن بر چیدن، اقتباس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال دادن
تصویر انتقال دادن
از جایی به جایی فرتادن جا به جا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب کردن
تصویر انتخاب کردن
ویچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقبال کردن
تصویر استقبال کردن
((~. کَ دَ))
پیشواز رفتن، پذیرفتن، پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتعال کردن
تصویر اشتعال کردن
Ignite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انتقال دادن
تصویر انتقال دادن
Transfer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انتظار کردن
تصویر انتظار کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی